جدول جو
جدول جو

معنی پلت بن - جستجوی لغت در جدول جو

پلت بن
یکی از مراتع کوهستانی منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلشت بر
تصویر پلشت بر
گندزدا، ماده ای که موجودات ذره بینی بیماری زا را از میان ببرد. این اصطلاح شامل موادی است که استعمال خارجی دارند
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از چوب یا سنگ یا خشت وگل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد، کوله بار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد، پشت بست، مقداری خوراک که در مهمان خانه ها و چلوکبابی ها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر نشده بیاورند، آب یا غذای رقیق که پس از خوردن دارو بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لی یِ نِلْ حُ سَ)
دهی است از دهستان کیاکلا، بخش مرکزی شهرستان شاهی. واقع در 17 هزارگزی شمال شاهی و 2 هزارگزی باختر راه شوسۀ شاهی به جویبار. ناحیه ای است دشت و دارای آب و هوای معتدل ومرطوب مالاریائی، و 170 تن سکنه. آب آن از رود خانه تالار و جویبار تأمین می شود. محصول آن برنج، کنف، کنجد، غلات و صیفی است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
دیواری کوتاه در پی دیواری بلند برای نگاه داشتن آن از افتادن. بنائی پشت دیوار تا برپای ماند، مدد. معین. ردیف، ذخیره در سپاهی، طعام دوم که در چلوکبابی ها آرند کمتر از اوّلی. بار دوم چلوکباب در دکانهای چلوپزی. بشقاب دوم وسوم چلوکباب که پس از خوردن بشقاب اول آرند، در بازی ورق، ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است، متمم. مکمل. پشت بندش را نیاورد یعنی آنرا ناقص و ناتمام گذاشت
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
موضعی است به گیلان و از آنجاست شیخ الاسلام عبدالقادر بن ابی صالح موسی بن جنگی دوست الجیلی مولد 470 و وفات 561 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 300 تن سکنه. آب آن از رود خانه قزقان چای. محصول آنجا غلات، بنشن، قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و عده ای برای تأمین معاش بمازندران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پْلِ / پِ لِ تُنْ)
یکی از دانشمندان روم. او در سال 1355م. در قسطنطنیه متولد گشت و بسال 1452 درگذشت و مدتی مدید در فلورانس اقامت گزید او تألیفاتی در فلسفه و تاریخ دارد. وی افلاطون را بر ارسطو ترجیح میداد و با یورکی طربزونی در این زمینه مباحثات و معارضات دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 24هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت. کوهستانی، معتدل و دارای 291 تن سکنه که کردزبانند. آب آن از رود خانه آواجیر. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
شیرمکنده. (آنندراج). آنکه شیر خودش را می خورد و می مکد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به التبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پسته بن
تصویر پسته بن
درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلشت بر
تصویر پلشت بر
ضد عفونی
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که پشت دیوار دیگر برای نگاهداری آن بنا کنند، آب یا شربت یا غذایی که پس از دارو یا شربت یا غذای اولی خورند و نوشند، مدد معین ردیف ذخیره (سپاه)، متمم مکمل: پشت بندش را هم بیاور، (بازی ورق) ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است -6 متعاقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بند
تصویر پشت بند
((~. بَ))
هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد، آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند، کوله بار، بلافاصله، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
گرفتار اسیر، دلباخته
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از منطقه ی گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
بز بی شاخ یا شاخ شکسته
فرهنگ گویش مازندرانی
په بن، کلون در، کمک، مدد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در اندارکلی از شیرگاه سوادکوه، از توابع بندپی بابل، نام قسمتی از مزارع دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ولوپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف اجاق، نام مرتعی در بابل کنار شهرستان بابل، از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد، از محله های اطراف بقعه ی شیخ موسی در بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه، نقطه اتکا، کمک، یاور، پیش بند
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه، نقطه ی اتکا، کمک، زیر و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در، پشتوانه، پشت سرهم، پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
بومی لحم، بوی مرغ و ماکیان، بو و مزه ی چیز خام
فرهنگ گویش مازندرانی
نردبان دو طرفه ی ثابت پرچین جهت عبور و مرور
فرهنگ گویش مازندرانی
درآمدن ناگهانی و غیرقابل پیش بینی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دهستان دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی